۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه

در جستجوي يك "سهميه"

از آزموني كه داده بودم راضي نبودم ولي در هر حال مجاز به انتخاب رشته شدم و از بين سي هزار نفري كه مجاز شدند رتبه ي بالاي ده هزار كسب كردم. از بين شصت دانشگاهي كه ظرفيت  هر كدام هم حداكثر هشتاد نفر براي رشته ي كامپيوتر با گرايش نرم افزار بود پنجاه دانشگاه را انتخاب كردم. تا اينجا مشخص شد كه كل ظرفيت پذيرش براي رشته كامپيوتر نرم افزار چهار هزار و هشتصد نفر است. اولين سوالي كه به ذهنم خطور كرد اين است كه چرا سي هزار نفر مجاز به انتخاب رشته شدند؟ آن هم وقتي تنها چهار هزار و هشتصد نفر را پذيرش مي كنند. گيريم نيمي از كساني كه رتبه زير پنج هزار را كسب كردند نيمسال دومي هستند(اولويت پذيرش با نيمسال اولي ها است) ديگر چرا سي هزار نفر؟! حتي ده هزار نفر نيز كفايت مي كند. به خود گفتم حتما حكمتي درش هست، مخصوصا وقتي شنيدم سال پيش رتبه ي پانزده هزاري انتخاب اول قبول شد. آن گاه روزنه اي از اميد در دلم جوانه زد و اين اتفاق را به فال نيك گرفتم. اما پس از آن كه متوجه شدم حتي آخرين نفري كه مجاز به انتخاب رشته شده است نيز شانس قبولي دارد مگر آنكه از "سهميه" برخوردار نباشد ناگهان سايه ي نااميدي اميدم را تير و تار كرد و متوجه شدم كه "سهميه" جواب همه ي آن سوالات است.